پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۲۸

چند طنز اقتصادی

Share/Save/Bookmark
کد مطلب: 308
 
۱.اقتصاد صفوی

شاه عباس از وزیر خود پرسید:"امسال اوضاع اقتصادی كشور چگونه است؟"
وزیر گفت:"الحمدالله به گونه ای است كه تمام پینه دوزان توانستند به زیارت كعبه روند!"

شاه عباس گفت:"نادان! اگر اوضاع مالی مردم خوب بود می بایست كفاشان به مكه می رفتند نه پینه دوزان، چون مردم نمی توانند كفش بخرند ناچار به تعمیرش می پردازند، بررسی كن و علت آن را پیدا نما تا كار را اصلاح كنیم."





۲.اقتصاد جهان

اقتصاد مرسوم :
دو تا گاو ماده دارین ... یكیش رو می فروشین و یه گاو نر می خرین... به تعداد گاوهای گله ی شما افزوده میشه و اقتصاد رشد می كنه... پول براتون همینطور سرازیر میشه و می تونین به بازنشستگی و استراحت بپردازین ...


اقتصاد هندی :
دو تاگاو ماده دارین ... اونها رو می پرستین و عبادت می كنین!


اقتصاد پاكستانی :
هیچ گاوی ندارین ... ادعا می كنین كه گاوهای هندی مال شما هستن ... از آمریكا طلب كمك مالی می كنین ... از چین طلب كمك نظامی می كنین ... از انگلیس هواپیماهای جنگی ... از ایتالیا توپ و تانك ... از آلمان تكنولوژی ... از فرانسه زیر دریایی ... از سوییس وام بانكی ... از روسیه دارو ... و از ژاپن تجهیزات ... با تمام این امكانات گاوها رو می خرین و بعد ادعا می كنین كه توسط جهان مورد استثمار قرارگرفتین !


اقتصاد آمریكایی :
دو تا گاو ماده دارین ... یكیش رو می فروشین ودومی رو تحت فشار مجبور می كنین كه به اندازه ی ۴ تا گاو شیر تولید كنه ... وقتی گاوتون افتاد و مرد اظهار تعجب و شگفتی می كنین ... تقصیر رو گردن یه كشور گاودار میندازین و بعد طبیعتا" اون كشور یه خطر بزرگ برای بشریت به حساب میاد ... یه جنگ برای نجات جهان به راه میندازین و گاوها رو به چنگ میارین!


اقتصاد فرانسوی :
دو تا گاو ماده دارین ... دست به اعتصاب می زنین چون می خواین سه تا گاو داشته باشین!


اقتصاد آلمانی :
دو تا گاو ماده دارین ... اونها رو تحت مهندسی ژنتیك قرار میدین ... بعد گاوهاتون ۱۰۰ سال عمر می كنن و ماهی یه وعده غذا می خورن و خودشون شیرشون رو می دوشن!


اقتصاد انگلیسی :
دو تا گاو ماده دارین... كه هر دو تاشون گاو دیوونه هستن! ﴿جنون گاوی دارن! ﴾


اقتصاد ایتالیایی :
دو تا گاو ماده دارین ... نمی دونین كه اونها كجا هستن ... پس بیخیال میشین و میرین سراغ ناهار و استراحتتون!

اقتصاد سوییسی :
۵۰۰۰ تا گاو ماده دارین ... هیچكدومشون مال خودتون نیستن ... از كشورهای دیگه پول می گیرین كه دارین گاوهاشون رو نگه می دارین!


اقتصاد ژاپنی :
دو تا گاو ماده دارین... اونها رو از نو طراحی ژنتیكی می كنین ... هیكل گاوهاتون یك دهم اندازه ی طبیعی میشه و ۲۰ برابر معمول هم شیر تولید می كنن ... بعد شونصد تا كارتون و عكس برگردون وآدامس با شخصیت گاوهاتون با چشمهای درشت می سازین و اسمش رو میذارین Cowkemon و توی تمام جهان پخش می كنین و می فروشین !

اقتصاد چینی :

دو تا گاو ماده دارین ... ۳۰۰ نفر آدم دارین كه گاوها رو می دوشن ... بعد ادعا می كنین كه سیستم استخدامی و شغلی كاملی دارین و تولیدات گاویتون در سطح بالایی قرار داره و هر كس رو هم كه آمار واقعی رو بیان كنه بازداشت می كنین.

۳. جنگ چین و روسیه

مي‌گويند: زماني بين روسيه و چين جنگ درگرفت. روس‌ها روز اول سه ميليون اسير گرفتند. روز دوم ۱۰ ميليون و پس از يك هفته ۵۰ ميليون اسير گرفتند. پس از آن تلگرافي از «مائوتسه تونگ» به مسكو رسيد كه نوشته بود: «بالاخره تسليم مي‌شويد يا نه؟» اگر چند دقيقه فكر كنيد به عمق گفته‌ي «مائو» پي مي‌بريد.
شوخي كه نيست ظرف يك هفته پنجاه ميليون نان خور به شما اضافه شود. تازه خودتان هم آنان را به زور آورده باشيد خانه. عجب داستاني است.
آنچه نويسنده اكنون مي‌خواهند به آن برسد اين است كه پس آمار زياد، چندان هم خوب نيست. خوب نيست كه هيچ، اصلاً در برخي زمان‌ها بد هم هست. بگذاريد يك داستان ديگر هم بگويم (خيالتان راحت باشد نتيجه‌گيري هم داريم.)


در روزنامه‌اي نوشته بود كه در يك موزه تصميم گرفتند كه از تعداد بازديدكنندگان و علت بازديدشان آماري تهيه كنند. به همين منظور دفتري را دم در گذاشتند تا بازديدكنندگان اسم و آدرس و علت بازديدشان را در آن بنويسند. در بين آن‌ها كسي نوشته بود: «اسم بابك بهي- اهل تهران- علت بازديد، بارندگي»
حالا اين دو داستان خنده‌دار را كنار هم بگذاريم و قدري بينديشيم. باور كردني نيست ولي بسياري از آمارهاي موجود در مديريت اقتصاد كشور در گروه آمارهاي داستان اول و بسياري از علت‌ها هم در گروه علت داستان دوم قرار مي‌گيرند.


البته هر كس مختار است كه قضاوت كند (البته اين مختاري بايد با مخ‌داري همراه باشد.) هر روز و هر شب در اخبار رسانه‌ها به آمارها و اعداد گوناگوني برمي‌خوريم كه نشان‌دهنده‌ي رشد x درصدي در يكي از متغيرهاي اقتصادي است.
خوشحال مي‌شويم، روزنامه را باز مي‌كنيم و دوباره با آمارهاي شگفت‌انگيز روبرو مي‌شويم، تبليغات تلويزيوني را نگاه مي‌كنيم، دوباره با اعداد جهنده و آمارهاي پرنده روبرو مي‌شويم. اما صبح كه براي خريد كالا يا خدمتي به در خانه مي‌رويم تنها مي‌فهميم كه برخي اعداد پشت كارتن‌ها و بسته‌ها تغيير كرده است و يا ارايه‌ي خدمتي با نرخ‌ تازه‌اي انجام مي‌گيرد و...